مرسی که هستی

ساخت وبلاگ
.روز عشق، سوار بر زورَق چشم‌هایش با دو لؤلؤ درخشان در گوشه‌اشخودم را در طوفان خرمایی‌هایی که پایینشان را به بالا تاب داده، گم کردم و برای بازوبه‌بازوی سپیدش شدن، تورِ رویا بافتم.کاش تنها لحظه‌ای پیش از غرق‌شدنم،لب‌های ناب شرابی‌رُژَش، خشکیده‌وجودم سیراب کند.برچسب‌ها: بوفچتا, ولنتاین مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 4:58